آیا تا به حال به این نکته دقت کرده اید که همه ما از افرادی که برای صدازدن دیگران و یا احوال پرسی٬ بوق می زنند انتقاد می کنیم٬ ولی چنانچه خودمان در همان جایگاه قرار بگیریم٬ به مراتب بدتر از آن ها هستیم؟؟؟!!!
سخن را با سوال بالا شروع کردم که متذکر شوم برای تحقق جامعه آرمانی٬ بایستی از خودمان شروع کنیم و به قول قدیمی ها: با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود!
هوای کاشان این روزها بسیار گرم٬ طاقت فرسا و اعصاب خرد کن است. ولی با همه این ها٬ باز هم قابل تحمل است. چون مردم این دیار به این آب و هوا عادت کرده اند و مسئله غیر قابل انتظاری برایشان نیست.
هوای گرم کاشان قابل تحمل هست اما نه وقتی که انکرالاصوات ناشی از صدای سرسام آور موزیک خودرو ها تا اعماق وجودت را بلرزاند٬ و جالب اینجاست که این پدیده جدیدالوقوع غلط فرهنگی به عین فرهنگ تبدیل شده است و هر چه صدای موزیک بلند تر٬ با فرهنگ تر و هر چه سیستم پخش خودرو گران تر٬ با کلاس تر!!! همین مسئله در مورد بوق خودروها هم صدق می کند. حالا اگر بوق های ممتد خودروها را نادیده بگیریم٬ قطعا صداهای ناشی از بوق بلبلی و کلاغی و صد گونه حیوان دیگر که صدایشان فقط در جنگل های آمازون قابل شنیدن است٬ قابل چشم پوشی نیست و اگر در طول روز گذرتان به خیابان بیفتد٬ بدون شک٬ بر اثر آلودگی صوتی موجود٬ صدازده (بر وزن گرمازده) می شوید.
جدیدا هم که آلودگی صوتی شبانه روزی شده است!!!
قبلا اگر فقط در طول روز آلودگی صوتی داشتیم٬ اکنون در طول شبانه روز از این نعمت مدرن ساخت بشر بهره مندیم و در پاسی گذشته از شب نیز٬ صدای موزیک خودروها سبب می شود هرچه انجام داده ای و نداده ای در خواب ببینی!!!
سخن زیاد است و درد زیاد و گله نیز هم. اما آنچه به جایی نرسد فریاد است!!!
بگذریم٬ چرا که چاره ای نیست به جز تحمل و تحمل و باز هم تحمل و امیدواری برای روزی که فرهنگ شهرنشینی مردم ارتقاع یابد و از شهرنشین به شهروند مبدل شوند.